
و انسان را آسایشی نیست
معرفی کتاب و انسان را آسایشی نیست
کتاب و انسان را آسایشی نیست اثر استیون کی، رمانیست که در آن به مسائل ماوراءالطبیعه، خشونتهای غیرواقعی و تخیلی برخورد خواهید کرد. این کتاب شما را تحت باورهای واقعی با خود همراه و گاه با نتیجهگیریهای غیرقابلانتظار خواننده، افکارش را بیان میکند.
استیون کی (Stephen K) نویسندۀ تازهکار انگلیسی یکی از افرادی است که محیط خود و دردهای جامعهاش را لمس کرده و آنها را در قالب داستانهایش به تصویر میکشد. این نویسندۀ تازهکار بهخوبی آگاه است که درد کشورش چیست. او میداند که آوازه شهرت کشورش در دنیای امروزی بهعنوان مهد تمدن و آسایش، افسانهای بیش نیست و اگر ظاهر فریبندۀ آن نادیده گرفته شود، دردهای درونی به وضوح جلوهگر خواهد شد.
استیون کی که برخلاف تصور، گرایشهای اسلامی دارد، بدبختی و بیپولی مردم عامی، بهخصوص طبقه مهاجر را بهخوبی حس میکند. همان طوریکه در این داستان نیز محسوس است، فشارهای مختلف زندگی، این طبقات را ناخود آگاه از مسیر عادی زندگی دور کرده و با پناه آوردن به مواد مخدر، آنهم از سنین نوجوانی یکی دیگر از دردهای اجتماعی را جلوهگر میسازد.
در این میان طبقات مرفه اجتماعش نه تنها به خواب غفلت فرو رفته، بلکه چارهجویی را نیز از یاد بردهاند. از سوی دیگر برخی از قوانین دست و پا گیر مملکت که در ظاهر فقط بهخاطر رفاه اجتماعی و آزادی ظاهری وضع شدهاند، قدرت پلیس و برخی دستگاههای قضایی را در برخورد با مشکلات مردم کاهش میدهد. این مسائل بهگونهای است که مجریان قوانین اجبار دارند که گاه در رویارویی با این موارد، خونسردانه از کنار قضیه رد شده و عملا با بیاعتنایی به صحنه بنگرند.
وقتی در این مناطق پایین شهری قتلی و یا فاجعهای روی میدهد، میلیونها پوند صرف تحقیقات میشود تا قاتل را دستگیر کنند. بدینگونه که دستگاهها برای ردیابی قاتلین از گنج بزرگ دولت که به رایگان به دست میآید، سهمی را برای این خدمات ارزنده و بینتیجۀ خود در نظر میگیرند، اما سهم کوچکی از این گنج بیکران را صرف پیشگیری از این جنایات را نمیکنند.
در کتاب و انسان را آسایشی نیست (A pound of flesh) نویسنده برای واقعی جلوه دادن آن سعی فراوانی نموده، نمونهای از این فجایع را شاهدیم. افرادی که بهعنوان مهاجر گول ظاهر فرنگ را خورده و فقط بهخاطر دستیابی به رفاه نسبی، در مییابند که رسیدن به این آرزوها سرابی بیش نبوده است. میتوان ثابت کرد که آنان روز نیمه روشن خود را به آرزوی روشنایی بیشتر به شب تیره و تاریک تبدیل کردهاند و درپایان دریافتهاند که زندگی را آسایشی نیست.
در بخشی از کتاب و انسان را آسایشی نیست میخوانید:
کریم میدانست که افکارش در کدام محوری دور میزند و گرچه وانمود میکرد که نباید این مسأله اینقدر مهم باشد، ولی میدانست که هیچ نیروئی قادر نخواهد بود او را از تصمیمش باز دارد. این اولین باری بود که در زندگیاش برای انجام کاری خطرناک اینقدر مصمم بود. میتوان گفت که این موضوع تمام خواستهها و فعالیتهای روزانهاش را تحت الشعاع قرار داده بود....
منابع
موضوعات
داستان و رمان خارجی
