
رمان عاشقانههای خزان
معرفی رمان عاشقانههای خزان
در کتاب عاشقانههای خزان، پنجرههای حقیقت گشوده شده و رنجی که از اتصال به پناهگاهی تجسمی شکل گرفته، هویدا میشود. هر لحظه از زندگی با تحولاتی همراه است که اگر این تحولات با عمیقترین دریافتهای معنوی آمیخته شود منجر به تغییری بنیادین میگردد.
همیشه چشمانی اشکبار، صحنهی زندگی را میآراید که اگر با آگاهی از چگونگی تحول، مسیر زندگی طی شود، ستارههای شب، روز را هم آذین میبندند.
در رمان عاشقانههای خزان، اشک اندکی از دردهای زندگی دختران ب قلم کشیده شده است. گناهی را که مرتکب نشده بودم چطور میتوانستم برای او توضیح دهم. تازه مگر شرم و حیا میگذاشت که من حرف دلم را آن طور که میخواستم برایش بگویم. من و او با دو دنیای مجزا بودیم، مادرم چندان پیر نبود. اصلاً نمیشد به او پیرزن خطاب کرد. با همهٔ فقری که داشتیم با همهٔ درد و حال نزاری که داشتیم او همیشه سرزنده و زندهدل بود، در جمع همواره میگفت و میخندید، غذای روحش شادی بود. غم گرسنگی شکم و برهنگی تن را با شادی از دلمان بیرون میکرد، یاد موهای بافته شده آویخته در دو سوی شانههایش، هنوز دلم را به ضعف میآورد برای مادرم میمردم، حاضر بودم در جا خاکستر شوم ولی اشک و درد او را نبینم.
منابع
موضوعات
داستان و رمان ایرانی
