مکعب آرزوها-

مکعب آرزوها

معرفی کتاب مکعب آرزوها

در بخشی از داستان های کتاب "مکعب آرزوها" خواهید خواند:

تحمل، عشق، تنهایی: "من زمانی متولد شدم که یکی داشت می مرد. همزمان یکی عاشق کسی بود که نمرده بود. حالا که من عاشق شده ام، یکی به دنیا آمده و فردا که من می میرم کسی عاشق خواهد شد. تمام ما به دنیا می آییم که عاشق شویم و بعد بمیریم. چیزی در این رابطه کم و کاست نیست."

مکعب آرزوها: "انگار روی هوا شناورم. چند سانتی با زمین فاصله دارم و هر چی زاویه ی دیدم رو عوض می کنم، اعضای بدنم رو نمی بینم. مثل اینکه تبدیل به یه جفت چشم شدم که داره پرواز می کنه. پدربزرگم رو تختش دراز کشیده. صدای در میاد. یکی میاد و کنارش میشینه. نزدیک می شم. خود منم. انگار اومدم که دوباره مرگشو ببینم."

خواب مرا نبین: "تابستونا واسه بهنود فصل کار بود. پدرش بهش یاد می داد چطور یه نجار خوب باشه. بهرام که کل خانواده رو ناامید کرده بود، تنها کسی که باقی می موند همین بچه ی آخری بود. بهنود هم از نجاری خوشش میومد، هم از درس نخوندن. همینا تابستونای نوجوونیش رو به بهشت تبدیل می کرد. روزا تا غروب هم از تحقیر و کتک احتمالیِ بهرام فرار می کرد و هم پول در می آورد."

فهرست مطالب

داستان اول: تحمل، عشق، تنهایی
فصل اول: تحمل
فصل دوم: عشق
فصل سوم: تنهایی
داستان دوم: مکعب آرزوها
شروع
اتفاق
باور
بازی
دیوانگی
نابودی
زندگی
داستان سوم: خواب مرا نبین
یک تصادف در نه سالگی
یک عمد در سیزده سالگی
یک ترس در شانزده سالگی
یک دروغ در بیست و یک سالگی
یک قتل در بیست و دو سالگی

مکعب آرزوها
مکعب آرزوها