
سیر طریقت تا شکوفایى مولوى و حافظ
معرفی کتاب سیر طریقت تا شکوفایى مولوى و حافظ
غلامرضا سلیم در کتاب سیر طریقت تا شکوفایى مولوى و حافظ، طریقت را از صدر اسلام تا قرن هشتم مورد بررسی قرار داده و آرا و عقاید موافقان و مخالفان صوفیان و اهل طریقت را به نقد کشیده است، همچنین فصلی درباره سیر و سلوک و منازل طریقت همچون توبه، زهد، صبر، فقر، توکل و رضا و... آمده است.
پیدایش تصوّف را بسیارى از نویسندگان و پژوهشگران پیامد زهد و پرهیزگارى دانستهاند که بعدها این زهد و پرهیز با عقاید و آراى حکمى و اشراقى آمیخته شده و به عرفان رسیده است؛ این احتمال اگرچه از دیگر احتمالات طبیعىتر به نظر مىرسد، با این حال در خصوص ریشه و خاستگاه پیدایش این نحله و پدیده احتمالات دیگرى هم دادهاند و این احتمالات بیشتر از آنِ کسانى است که اساسا با این طریقه مخالف بوده و خواستهاند آن را طرد نمایند؛ اینان بر آن نظرند که تصوّف و عرفان زاییده فقر و یأس و ضعف و عجز افراد و مردمى است که از لذّات و تنعّمات طبیعى محروم بوده و از عقل و منطق گریخته و به تحقیر استدلال و علل اصلى پرداخته و با توهّمات و خیالبافىهاى بىوجه، دلِ خود را خوش کردهاند.
تا جایى که عقل را نیز تحقیر نموده و این گوهر خدایى را نیز مردود انگاشتهاند. اینان بر آن نظرند که گروهى از مردم کوته فکر و ضعیفالاراده، چون در مقابل بیدادگرىها و جور قدرتمندان؛ قدرت و غیرت مقاومت و قیام نداشتهاند؛ ناچار دست به اینگونه اعمال زده و به قول خودشان به درونگرایى توسّل جستهاند؛ بنابراین، چنین طرز فکرى معمولاً در میان قشرهاى محروم اجتماع و روستاییان فقیر و ناتوان پیدا شده و به آرامى گسترش یافته است و نتیجه گرفتهاند که اندیشههاى صوفیانه و عارفانه - از هر نوع که باشد - زاییده فقر و جهل و عجز است که شایسته انسان عاقل و خردمند و اهل فعالیّت نیست؛ به خصوص که در این دوران اساس زندگى بشریّت بر پایههاى اقتصادى و تلاش و کوشش استوار است.
در کتاب سیر طریقت میخوانیم که این طرز تفکّر مورد توجّه و قبول اهل تحقیق و مطالعات دقیق نیست؛ زیرا خاستگاه انتشار و گسترش تصوّف و اندیشههاى عارفانه مختصِ قشرهاى پایین اجتماع و مردم محروم از امکانات زندگى نبوده؛ بلکه بسیارى از افراد صاحبان قدرت و مکنت نیز در طول تاریخ این نحله را پذیرفته و در این راه نه تنها گامهاى بلندى برداشتهاند، بلکه خدمات شایستهاى هم براى دیگر مردم از وضیع و شریف انجام دادهاند، به خصوص در مواردى فراوان از خشونت و بیدادگرىهاى قدرتمندان هم کاستهاند.
ولى باز هم گروهى دیگر موضوع تصوّف و عرفان را در واقع نوعى واکنش در برابر شریعت و شریعت مداران قشرى و صاحبان قدرتى از این دست دانسته و چه بسیار خواستهاند با توجّه به باطن و حقیقت اسلام از تظاهرات میان تهى و تزویر ریاکاران و ادّعاهاى پوچ اهل ظاهر نوعى جلوگیرى به عمل آورند و با صدق و صفاى خود در برابر ریاکارىها و تخلّفات خاص اهل ظاهر و متشرّع توجّه عامّه را به خود جلب نمایند و در مواردى از نفوذ و احترام بىجاى آن گروه بکاهند.
امّا قدر مسلّم آن است که در روزگاران گذشته، چون تمام مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادى در سایه و حمایت دین صورت مىگرفت و صاحبان قدرت مادّى و معنوى با پشتیبانى یکدیگر غالبا براى رسیدن به هدفهاى خود و گاه براى تبلور مطامع در واقع خلاف دین؛ ولى به سودِ خویش از هیچ اقدامى فروگذارى نمىکردند؛ گروهى حساس خود را از این موضوع و این اوضاع و احوال برکنار ساخته و بیشتر به خود پرداخته و درونگرایى را بر برونگرایى ترجیح داده و در این راه به نتایج فراوانى هم دست یافتهاند و آثار ارزندهاى در این زمینه به وجود آورده که هم اکنون این آثار مورد توجّه پژوهشگران بزرگ جهان قرار گرفته است.
در کتاب سیر طریقت خاطر نشان میشود که، با شروع انحطاط و رکود در دیگر شئون اسلامى، در تصوّف و عرفان نیز اندک اندک حالت رکود و ضعف دیده شده و به این ترتیب در کنار بزرگان و شیوخى که با اقدامات اساسى در مقام تزکیه نفس و گذراندن مقامات خاص به حالات و کیفیّات مطلوبى رسیدهاند؛ بسیارى هم با تظاهر به جلوههاى گوناگون تصوّف و تشبّه به طى مقامات خاص این نوع حالات و مقامات را به نوعِ صورى و مصنوعى و فقط به منظور جلب توجّه عامّه یا صاحبان قدرت وانمود مىکردند و در واقع از احترام خاصّى که مردم عادى و حتّى قدرتمندان براى آنها قائل مىشدهاند سوءاستفاده مىنمودهاند.
امّا نظر کلّى در مورد پیدایش این پدیده به طور عام، ناخشنودى بسیارى از اقدامات و رفتار نابجا، بیدادگرى، کشتار، خودخواهىهاى شدید و خفقان آزادى اندیشه و فشار شدید و بىرحمى فراوان صاحبان قدرت و سوءاستفاده از هر نوع قدرت و نیرو علیه مردمى که به خاطر نوع تفکّرشان مردود و مطرودند، و مىخواهند هرطور شده، از آن همه بىعدالتى و فشار - چه از نظر مادّى و چه از لحاظ معنوى - و ترور اندیشهها نجات یابند؛ بدین سبب بوده است که این طریقه را برمىگزیدند.
نتیجه آن که درباره ریشههاى پیدایش این طریقت و این نوع اندیشه از زمانهاى دور و حتّى پیش از اسلام که در سرزمین ما امتیاز طبقاتى و ظلم و جور حکّام و روحانىنمایان اَمان از مردم عادى بریده بود و نیز در دوره اسلامى و حتّى تا عصر حاضر؛ تنها گروهى که توانسته و خواستهاند از هر راه که ممکن بوده از خود واکنش نشان دهند، صوفیّه بودند؛ چرا که گروهى که آشکارا قیام مىکردند و نهضتهایى به راه مىانداختند؛ بیشتر شکست مىخوردند و از میان مىرفتند و اندکى از آنها کمابیش توفیقهایى بهدست مىآوردند؛ امّا تعداد بیشترى چون نیروى مادّى نداشتند و شهامت قیام به سیف را هم در خود نمىدیدند؛ ناچار به واکنشهایى تکیه کردند که صدماتش کمتر و احتمالاً نتیجه رفتار آنها به ذوق و سلیقه و روحیه آنها نزدیکتر بود؛ به این ترتیب بود که در طى زمان تصوّف پدید آمد و اندکاندک رشد و توسعه پیدا کرد و تحوّلات و تطوّراتى در آن راه یافت.
بدین قرار که گروهى در آغاز، زهد و عبادت را راهِ نجات انسان از آن همه پلیدى که دنیادارىاش مىنامیدند، به زندگى این جهانى و فرورفتن در عیش و نوش ناپایدار ترجیح دادهاند و به اعتقاد خود از این راه به حقیقت مطلوب رسیدهاند؛ بدین سبب مىبینیم که در آغاز، زهد و عزلتگزینى و عبادت نخستین قدمهایى است که در راه آزادى اندیشه و انتخاب راهِ سلامت برحسب اعتقاد خالصانه مورد توجّه گروهى از مسلمانان قرون آغازین قرار گرفته و پس از آن مسائل حکمى و اخلاقى و تصفیه روح و آرامش وجدان و توجّه خاص به وحدت وجود و عشق به حق و حقیقت مسائل دیگر را تحتالشّعاع قرار داده است و اندیشههایى را بهوجود آورده که مورد توجّه خاص دانشمندان و نواندیشان جهان واقع شده و هنوز مورد بحث و گفتوگوهاى دقیق علمى و فلسفى پژوهشگران است.
در بخشی از کتاب سیر طریقت تا شکوفایى مولوى و حافظ میخوانیم:
در کتاب کشفالمحجوب که از کتابهاى مهمّ صوفیان در قرن پنجم هجرى است، در این باره چنین آمده است: «... مردمان اندر تحقیق این اسم بسیار سخن گفتهاند و کتب بسیار ساخته، گروهى گفتهاند که صوفى را از آن جهت صوفى خوانند که جامه صوف دارد، و گروهى گفتهاند که بدان صوفى خوانند که اندر صفِ اوّل باشند و گروهى گفتهاند که بدان صوفى خوانند که تولاّ به اصحاب صُفّه کنند و گروهى گفتهاند که این اسم از صفا مشتق است. امّا بر مقتضى لغت از این معانى بعید مىباشد؛ زیرا این معنى معظمتر از آن است که این را جنسى بود تا از آنها مشتق بود که اشتقاق شىء از شىء مجانست خواهد و هر چه هست ضدِّ صفاست؛ اشتقاق شىء از ضد نکنند. پس این معنى اَظْهَرُ مِنَالشَّمس است عِند اَهْلِه و حاجتمند عبارت نشود. لاَِنَّ الصوفى ممنوع عَنالعبارة و الاشاره. چون صوفى از کلِّ عبارت ممنوع باشد، عالم به جمله معبّران وى باشند، اگر دانند و اگر نه مراسم را چه خطر باشد اندر حال حصول معنى، پس اهل کمال، ایشان را صوفى خوانند. (کشفالمحجوب، ص 45 به بعد)
زندهیاد استاد جلال همایى در مقدّمه کتاب مصباح الهدایه پس از ذکر عقیده ابوریحان بیرونى، غیرمستقیم نظر وى را رد مىکند و مىافزاید:
«پارهاى از معاصران این عقیده را شاخ و برگ داده و لفظ تصوّف را با تئوسوفى THEOSOPHEI و صوفى را با سوفسطایى مربوط کرده و سخن ابوریحان را نادیده انگاشته و آن را به عنوان کشفى تازه و نوظهور جلوه دادهاند و حتّى بعضى معتقد شدهاند که لفظ صوفى و مشتقات آن را از قبیل تصوّف و متصوّف همه جا به (سین) باید نوشت نه با صاد، و اگر تا کنون اشتباهى رخ داده است از برکت این تحقیق جدید بعد از آن باید آن را رفع کرد.
فهرست مطالب
درآمد
چرا تصوّف پیدا شد؟
فصل یکم
بخش یکم: خاستگاه اصلى تصوّف
بخش دوم: بخثى درباره ریشه کلمه صوفى و توجیه طریقت
بخش سوم: تصوّف در قرنهاى سوم و چهارم
بخش چهارم: نخستین صوفى
بخش پنجم: تصوّف در قرن پنجم
بخش ششم: دیدگاه پژوهشگران غربى در باره تصوّف
بخش هفتم: تصوّف در قرن ششم
فصل دوم
بخش یکم: صوفیّه و وحدت وجود
بخش دوم: سخنى کوتاه در مورد ابنعربى
بخش سوم: وحدت وجود و سخنى درباره حلاّج
بخش چهارم: خودستایى و لافزنى صوفیّه
فصل سوم
بخش یکم: تصوّف در قرن هفتم
بخش دوم: مراکز اصلى تشکیل و رشد تصوّف
بخش سوم: بحث کوتاهى پیرامون کرامات بعضى از صوفیّه
بخش چهارم: طریقت مردمى یا فتوّت یا جوانمردى
فصل چهارم
بخش یکم: تکفیر صوفیّه
بخش دوم: توجیه خواجه نصیرالدّین طوسى در باره تصوّف
بخش سوم: میثم بحرانى
فصل پنجم
بخش یکم: تصوّف در قرن هشتم
بخش دوم: احمدبن فهد حلّى
بخش سوم: محمّدبن فلاّح و مشعشعیان
بخش چهارم: شاه نعمتاللّه ولى
بخش پنجم: محمّدبن عبداللّه نوربخش
بخش ششم: على کاشفى
فصل ششم
بخش یکم: تصوّف در قرن نهم و پس از آن
بخش دوم: مشایخ این قرن
بخش سوم: تصوّف در دوره صفویّه و در قرن دهم به بعد
فصل هفتم
اوراد و اذکار و حالات صوفیّه در دورههاى مختلف
بخش یکم: توبه
بخش دوم: زهد
بخش سوم: صبر
بخش چهارم: فقر
بخش پنجم: توکّل
بخش ششم: رضا
بخش هفتم: سُکر و صَحْو
بخش هشتم: وَجْدْ
بخش نهم: فناء فىاللّه و بقاء باللّه
بخش دهم: سَماع
بخش یازدهم: تجلّى
بخش دوازدهم: طامات و شطحیّات
فصل هشتم
بخش یکم: در باره کتاب فیهمافیه مولوى
فصل نهم
قلندر و قلندریّه
فصل دهم
بخش یکم: عارف و عرفان
بخش دوم: تفاوت عارف و حکیم
بخش سوم: عرفان مکتسَب
بخش چهارم: مقصود و هدف عرفا چیست؟
بخش پنجم: عرفان علمى یا نظرى
بخش ششم: هدف اساسى عرفان
بخش هفتم: انشعاب در عرفان
بخش هشتم: عرفان مولوى
بخش نهم: مولوى و مجالس سبعه
فصل یازدهم
عشق عارفان
بخش یکم: عشق از نگاه مولانا
بخش دوم: عشق در آثار مولوى
بخش سوم: ویژگىهاى عشق از نظر مولوى
فصل دوازدهم
دیدگاههاى مولوى در مثنوى معنوى
فصل سیزدهم
ویژگىهاى غزل عرفانى مولوى
بخش اوّل: عرفان حافظ
بخش دوم: عشق حافظ
حافظ؛ عارف شاد و خوشدل
منابع
انتشارات روزنه منتشر کرده است
منابع
موضوعات
ادبیات
