
دامهای سرنوشت
معرفی کتاب دامهای سرنوشت
کتاب دامهای سرنوشت اثر ماقبل آخر نویسندهی بزرگ اسپانیا، آنتونیو بوئرو بایخو است که در اوج پختگی و زیبایی نگاشته شده است.
نمایشنامه دامهای سرنوشت گلچینی از تمام تکنیکهای موضوعی و فُرمی در آثار قبلی آنتونیو بوئرو بایخو (Antonio Buero Vallejo) را در خود خلاصه کرده است: جدال همیشگی نسلها، عفو و تقصیر، کوشش و شکست برای تغییر جهان و قوانین بیدادگرانهی حاکم بر آن، عشق و ارزشهای انسانی چون صداقت و یکرنگی، موضعِ انتقادی در قبال وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور و غیره ... اما در این اثر بیش از هر اثر دیگر تقدیر بر سرنوشت قهرمانان سایهافکن میشود و آنان را سختتر و بیرحمانهتر در چنبر خود میفشرد. شاید در مقام یک قهرمان دیگر، یک عنصر پویا که حقیقت عمیق درونی انسانها را با تمام فرازها و فرودها بیشتر و بهتر به آنان مینماید.
جوانی بیقرار میخواهد زندگی را لاجرعه سر کشد بیآن که بداند زندگی برایش چه در چنته دارد. از آرمانهای اصیلِ خود، از رویاهایِ پرشورش، دست میشوید تا رویاهایی دیگر که بیشتر با روحِ اجتماع سازگارند بیابد. و شوربختی آغاز میشود و توسعه مییابد. نه در واحدِ فردی که در ابعادِ اجتماعی و جهانی. جوانی که روزی میخواست نویسندهای جامعهساز گردد و در تظاهرات علیه گندکاریهای رژیم به صفِ مخالفان میپیوست بعد از سی سال، خود به عنصری برجسته از همان رژیم تبدیل میشود که مجموعه کارخانهیهای بزرگِ اسلحهسازی را مدیریت میکند و از آن رو جنگها و کشتارهای بیگناهان در جای جایِ جهان را.
این که کوچکترین تصمیمِ فردی در برابرِ یک اتفاق پیشِ پا افتاده چگونه میتواند شخصیت و زندگی یک انسان را ، و از آن مهمتر، آیندهی جهان و مردمانِ آن را تغییر دهد، سالها قبل در کنسرتِ سن اُبیدیو به تصویر کشیده شده بود. آنجا تمسخر و توهین به گروهی کورِ گمنام و بدبخت تقدیرِ مردی شریف را ساختند که بنیانگذارِ خطِ بریل برای کوران بود. اما اینجا تقدیر سلسلهی امورِ زندگیِ فرد را در تبدیلِ وی از یک جوانِ معصوم به دیوی مخوف میجنباند. بوئِرو بایِخو در این شاهکار بارِ دیگر چیرهدستیِ خود را در خلقِ جهانهایی که به نحوی شدتیافتهی جهانِ واقعیِ ما هستند نشان میدهد و با ذرهبین نهادن به روابطِ این جهانها بار دیگر ما را به درست اندیشیدن، درست رؤیا دیدن، درست سخن گفتن و در غایت و از همه مهمتر درست عمل کردن دعوت میکند.
در بخشی از کتاب دامهای سرنوشت میخوانیم:
گابی: (کجخیال و علیرغم میل خود دودل.) ممکنه. (قدم میزند.) اما زمان میگذره... بعد از سالها اون تمایلِ بچهگونه میتونه به یک ازدواج پرمنفعت تبدیل بشه. اون جَوون شورشی تبدیل میشه به یک آدمِ اهلِ حساب و کتاب و وقتی میشه مدیرِ قدرتمندِ شرکتی که با کثیفترین تجارتها ارتباط داره، به وضوح این مسأله رو ثابت میکنه. نمیتونیم از خودمون بپرسیم که اون برای چی هیچوقت با زنش روراست نبوده؟ (ماتیلده زیر گریه میزند. گابرییل همزمان، سرخِ خشم، از جا برمیخیزد.)
گابرییل: تو یک رذلِ کثافتی! دیگه اجازه نمیدم به خباثتهات جولان بدی! (به زن خود نزدیک میشود دستان او را میگیرد و آنها را از صورت او جدا میکند.) تمومِ این تهمتها و بهتانها رو فراموش کن. ماتیلده! گریه کن، آره، اما برای پسرت! برای این که پسرت دشمن ماست! (دست گِردِ بدن او حلقه میکند، او را از شانههایش در آغوش میگیرد و سر فرزندش فریاد میکشد.) برو بیرون از خونهم! (نگاهی گذرا به پاتریسیا.) هر جفتتون برید بیرون.
فهرست مطالب
صحنه
دوران اول
دورانِ دوّم
مؤخره
ساختارِ طرح
توضیحصحنهها به مثابه متون ادبی و نمایشی
نمادگراییِ نشانههای صحنهای
پرسوناژها
منابع
موضوعات
ادبیات
