
آکادمی شیطان
معرفی کتاب آکادمی شیطان
کتاب آکادمی شیطان مربوط به خاطرات بهمن فرزین در زندان است.
بهمن فرزین میگوید: زندگی بسیار پرفراز و نشیب و آکنده از شداید و سختیهای بسیار، درگیریهای جانکاه و رنجهای طاقتفرسا و سپری شدن هیجده سال از بهترین سالهای عمر، یعنی تمام دوران جوانیام در پشت میلههای غمزدهی زندانهای مختلف ایران و خارج از کشور بهایی است که از من در برابر آگاهیها و دانستنیهایی گرفته شد که اگر تمام عمر را در گوشهی کتابخانهها میگذراندم، شاید قادر به کسب آنها نمیشدم.
همچنین نداشتن خانه و خانوادهی مناسب، آوارگیهای ناگزیر و دربهدری، نابسامانی زندگی و تحمل مصایب خردکننده روح و روان از طرف حسودان و بداندیشان، به باورم آورد که بنا به کلام الهی در قرآن کریم «حسد میورزند با مردم چون آنها را خداوند به فضل خود برخوردار نمود»
اگر بار دیگر به دنیا بازگردم و به من گفته شود که قیمت دانستههایی که پیش از این داشتی، بسیار گزاف است، لحظهای در پذیرش آن درنگ نخواهم نمود و هماکنون که این سطور را مینویسم غرق در شرمساری از خداوند متعال هستم که میدانم هرگز قادر نخواهم بود شکرانهی الطاف بیکران حضرتش را بهجای آورم، مگر که در این کار هم باز خودش یاریکنندهام باشد. آمین
یکی از دستاوردهای اندیشیدن مدام در پشت میلههای زندان و تحمل سختیهای آن برای من این بود که بهطور قاطع دریابم زندان به اینصورت که در دنیا وجود دارد به هیچ عنوان در راستای اهداف مقدس اسلام قرار ندارد و این دین بزرگ انسانساز هرگز ارزش و اعتباری برای زندان قایل نیست و همین، برای من یکی از دلایل محکم و متقن در حقانیّت اسلام بهعنوان دین برتر است، زیرا نتیجهی زندان به وضع رایج آن در طول تاریخ موضوعی است کاملاً در تقابل سیر تکاملی انسان، که هدف همهی انبیای الهی بوده و صد و هشتاد درجه با مأموریت پیامبر (ص) که فرمودند: «من مأمور تکمیل ارزشهای اخلاقی هستم» فرق دارد. اسلام برای انجام تکرار مکررات به وجود نیامده، بلکه هدف بتشکنی در همهی زمینهها و بههمریختن همهی ساختارهای غلط و ضدانسانی و جایگزین نمودن شیوه متفاوت و بهتر، در «انسانسازی» بوده است. اما باید دید که آنچه باعث پیدایش این دیدگاه در من شده چیست و من چه برداشتی از دین دارم و چگونه میاندیشم و چه شناختی از دستورات الهی دارم که زندان را مغایر با آن میدانم.
در بخشی از آکادمی شیطان میخوانیم:
«گناه آدم و حوا» و مار از همهی حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همهی درختان باغ نخورید؟». زن به مار گفت «از میوهی درختان باغ میخوریم، اما از میوهی درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن نخورید و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید». مار به زن گفت «هر آیینه نخواهید مُرد، بلکه خدا میداند در روزی که شما از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود». و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بهنظر خوشنما و درختی دلپذیر دانشاَفزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد، آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند؛ پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویش ساختند، و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ میخرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت «کجا هستی؟» گفت «چون آوازت را در باغ شنیدم ترسان گشتم؛ زیرا که عریانم، پس خود را پنهان کردم». گفت «که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را غدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟» آدم گفت «این زنی که قرین من ساختی، وی از میوهی درخت به من داد که خوردم». پس خداوند به زن گفت «این چه کار است که کردی؟» زن گفت «مار مرا اغوا نمود که خوردم»
فهرست مطالب
پیشگفتار
خلقت آدم به روایت تاریخ انبیاء
«آفرینش»
آدم و حوّا
به روایت قرآن
آشفتگی درونی
بعثت انبیاء
مقایسه ی اسلام با ادیان بزرگ
منشأ بدی ها
تزکیه ی نفس
نامهی اعمال و چگونگی عملکرد آن
پل صراط
درک و عمل برخی از اصحاب پیامبر(ص)
درک و عمل امیرالمؤمنین (ع)
یکی بودن دین و سیاست
زندان
زندان همدان
تصادف
جاعلین و کارچاق کن ها
خیابان خاکی
خارج کردن میله ی پلاتینی
نخستین تجربه ی زندان
دریافت یک پیشنهاد
آخوند روحانینما
«دِ. دِ. ت»، بازپرس، دادگاه
یک حلب عسل
غیرقانون! اِیّ، زِکیّ!
سگ
زندان شماره ی شش
زندان شماره ی هشت
ساندویچ «غیربهداشتی»!
بلوا
آن شب نورانی
آزادی و صدها مشکل
بازگشت به زندان موقت شهربانی
بنز
بدهی به اعدام چه ربط دارد؟!
تدریس انگلیسی؟
نیایش
زرورق
قزلحصار
کودکی مشغول بازی در حیاط
شورت نشئه آور!
محموله
پاشنه طلا
آنچه گفتیم... چرا گفتیم؟
منابع
موضوعات
زندگی نامه و خاطرات
