
خاطرات کمی محرمانه
معرفی کتاب خاطرات کمی محرمانه
با خاطرات ارزشمند شیدا اکبریان در کتاب خاطرات کمی محرمانه همراه شوید و بیاموزید که چگونه باید دست از وابستگیهای دنیا برداشته و برای زندگی بهتر تلاش کرد.
در بخشی از کتاب خاطرات کمی محرمانه میخوانیم:
تا بحال حتما دوروبرتان را دیدهاید که وقتی کودکی به دنیا میآید چقدر بقیه خوشحالند و از همه خوشحالتر پدر و مادر بچه اما در مورد من این قانون به استثناترین شکل ممکن مستثنی شد البته این که میگویم من نه فقط من، ممکن است خیلی از بچهها مانند من دچار این سندرم شده باشند اما حوصله نوشتنش را ندارند پس من مینویسم به نیابت از همه آنهایی که مانند من کسی از بدنیا آمدنشان خوشحال نشد. البته بقیه خودشان ضرر کردند ما که اول آخر به دنیا آمدیم حالا دیگران میخواهند از این اتفاق لذت ببرند یا نبرند دست خودشان است.
من درست زمانی متولد شدم که پدر و مادرم در کشمکش طلاق و جدایی بودند و هیچکدام چشم دیدن مرا نداشتند کاش کمی زودتر به فکر جدایی میافتادند یا بزرگترها کمتر دخالت میکردند تا آنها زودتر جدا شوند قبل از اینکه بچهای شکل بگیرد، اما خب گویا قسمت بوده من در خدمتتان باشم. شنیدهام مادرم خیلی از بدنیا آمدنم خوشحال نبوده و نه تنها قندی در دلش آب نشده بلکه تلخی تمام وجودش را هم گرفته!!!
پدرم هم که در آن شب زیبا و با شکوه اصلا کنارم نبوده و چنان سرگرم کارهای مهمتری بوده که سر سوزنی هم ککش نگزیده صاحب فرزند شده! خلاصه من شهریور 71 چه با اجازه بزرگترها چه بیاجازه آنها بدنیا آمدم و تنها کسی که مرا در آغوش پر محبتش جا داد مادربزرگم بود. از قوز بالا قوز چیزی شنیدهاید؟؟ قوز بالا قوز من بودم ...
منابع
موضوعات
زندگی نامه و خاطرات
