بازی قدرت-

بازی قدرت

معرفی کتاب بازی قدرت

کتاب بازی قدرت اثر دانیل استیل، از پرفروش‌ترین رمان‌های نیویورک تایمز در سال 2015 و داستانی عاشقانه‌ است. این رمان نماد دلگرم‌کننده‌ای از عشق، خانواده و زندگی است.

رمان بازی قدرت (Power Play) پیرامون مسائل زندگی یک مادر تنها در عین حال موفق، به نام فیونا کارسون می‌گذرد. او مدیر عامل شرکتی چند ملیتی و مدرن و مذاکره‌ کننده‌ای سرسخت است که هر روز باید تعادل زندگی کاری و شخصی‌اش را حفظ کند. در همین حال، مارشال وستون که هدفش خوشحال کردن و به ثمر رساندن زندگی سه فرزندش است، کنار همسر خود لیز روزهای پر تنشی را دارد. موفقیت و قدرت روزافزون مارشال در شغلش موجب تقویت شخصیت او می‌شود، اما با رازهایی که در اختیار دارد می‌تواند زندگی خود را هر لحظه از بین ببرد.

دانیل استیل (Danielle Steel) بیش از ۸۰ رمان نوشته‌ که بیشتر آن‌ها پرفروش بوده‌ است. فرمول او در داستان‌نویسی اغلب، شامل خانواده‌های ثروتمند رو به یک بحران می‌باشد، در عین حال شگردها و چرخه‌های متناوب دیگری نیز در آثارش مشهود است. بازی قدرت از جمله آثار اوست که پس از انتشار در آمریکا در لیست پرفروش‌های همان سال قرار گرفت.

در بخشی از کتاب بازی قدرت می‌خوانیم:

روز جمعه که مارشال به تاهو برگشت، لیندزی مشاجره‌ای مفصل با مادرش کرده بود و آن دو با یکدیگر صحبت نمی‌کردند. برای خودش یک نوشیدنی ریخت و بیرون رفت تا کنار لنگرگاه بنشیند. یک قطره اشک از گونه‌اش چکید. زندگی‌اش به آشوب کشیده شده بود و کاری هم از دست او برنمی‌آمد. نمی‌خواست دنیای لیز را بیش از این نابود کند. ادعای مگان ویلر دنیای لیز را به هم ریخته بود و این اتفاق بعد از حل شدن ماجرای مگان روی داده بود نه در همان زمان شکایت از مارشال. اعتراف مارشال در نزد اشلی که گویای صداقتش بود، او را آن طور که باید و شاید نجات نداده بود. از اعترافاتی که پیش اشلی کرده، پشیمان بود.

برای این که آرامش یابد، به هر دو زن نیاز داشت. در طول یک سال آینده که لیندزی دبیرستانش را تمام می‌کرد، می‌توانست فکر کند و ببیند که رابطه‌اش با لیز چگونه است؛ اما هر کدام از آن دو زن را انتخاب می‌کرد، زندگی دیگری را نابود می‌ساخت، شاید هم زندگی خودش نابود می‌شد. نابود شدن زندگی خودش آخرین چیزی بود که می‌خواست. تنها انتظاری که از آن دو زن داشت، آرامش و حمایتشان بود؛ نه این که بخواهد به خواسته‌های آنان جامه‌ی عمل بپوشاند.

احساس می‌کرد آن دو زن دو مار بوا هستند که دور گردنش پیچیده‌اند و با تمام توان گردنش را فشار می‌دهند. اکنون رفتن به لس‌آنجلس به جای آن که او را با خوش آمدگویی اشلی رو به رو کند و با او به تخت‌خواب برود، باعث عصبانیتش می‌شد. نمی‌دانست که اشلی در چه وضعیتی است یا اینکه چرا او را در این اوضاع بحرانی آزار می‌دهد؛ اما می‌دانست از وقتی که اشلی او را با لیز در تلویزیون دیده، تقاضاهایش نامعقول‌تر شده است.

در حالی که نوشیدنی‌اش را در دست داشت، نشست و به دریاچه زل زد. به همه‌ی پیشامدهای روی داده می‌اندیشید و به این که باید چه کار کند تا از این بحران خارج گردد. به نظر می‌آمد تمام دنیا با او سر ناسازگاری داشتند و همه‌چیز باعث می‌شد که از دست هر دو زن فرار کند.

بازی قدرت
بازی قدرت